نسل جدیدی از درمان ها به آسیب هایی که اغلب زمینه ساز اعتیاد است، می پردازد
دبلیو
وقتی در 23 سالگی وارد مرکز توانبخشی شدم، فهمیدم که تروما رشتهای است که در بیشتر داستانهای اعتیاد بافته شده است. بسیاری از افراد در برنامه من بی توجهی یا بدرفتاری وحشتناکی از جمله سوء استفاده جنسی را که در کودکی تجربه کرده بودند توصیف کردند. با این حال، به نظر می رسید که تعداد کمی از آنها متوجه شده بودند که این چیزها چقدر آسیب زا بوده است. آثار تروما در زندگی خودم نیز در آن زمان برای من آشکار نبود، شاید به این دلیل که والدینم خیلی بدتر از این رنج کشیده بودند. با این حال، اکنون می توانم ببینم که برخی از حساسیت های شدید من، مانند ترس من از شلوغی و محوطه، به طرز وحشتناکی منعکس کننده داستان پدرم است.
زمانی که پدرم در مجارستان مهدکودک بود، او و مادرش در میان هزاران قربانی گرسنگی اردوگاههای کار اجباری در قطاری که عازم آشویتس بود، له شدند. با به دست گرفتن کنترل متفقین در سال 1944، نازی ها آن را رها کردند. پدرم تا یک سال بعد صحبت نکرد و بیشتر عمرش با افسردگی دست و پنجه نرم کرد. ضربه روحی مادرم عادی تر بود: او در اوایل نوجوانی مادرش را به دلیل سرطان از دست داد. آنها پدر و مادر دوست داشتنی بودند، اما من با احساس بی لیاقتی بزرگ شدم زیرا هیچ کاری که انجام دادم به اندازه کافی خوب به نظر نمی رسید. من که به راحتی تحت تأثیر برخوردهای حسی و اجتماعی قرار می گرفتم، اغلب گریه می کردم، که منجر به آزار و اذیت من در مدرسه می شد.
در نوجوانی متوجه شدم که مواد مخدر – ابتدا ماری جوانا، سپس روانگردان ها و در دهه 1980 کوکائین – ارتباط اجتماعی را برای من آسان تر می کند. اما هروئین که به من احساس آرامش و رضایت و امنیت می داد، مورد علاقه من بود. در سال 1986 من روزانه آمپول زدم و مجبور شدم دانشگاه کلمبیا را ترک کنم. دو سال بعد، وقتی 80 پوند وزن داشتم و قبلاً تلاشهای ناموفق زیادی برای ترک سیگار انجام داده بودم، در نهایت متوجه شدم که مصرف 40 بار در روز کوکا و هروئین قطعاً به این معنی است که معتاد هستم و به کمک نیاز دارم.
مانند بسیاری از دوره های بازپروری حتی اکنون، دوره ای که من در آن شرکت کردم بر اساس برنامه 12 مرحله ای الکلی های گمنام (AA) بود. این سازمان در سال 1935 توسط یک دلال سهام و دکتری تأسیس شد که معتقد بودند اعتیاد آنها به الکل ناشی از "نقص شخصیت" است، مانند خودخواه بودن و اجتناب از مسئولیت. عنصر فعال اصلی برنامههای 12 مرحلهای، که اکنون برای هر نوع اعتیاد وجود دارد - از کوکائین گرفته تا پرخوری و قمار - به نظر میرسد حمایت اجتماعی از جلسات گروهی باشد. اینها به میلیون ها نفر از جمله من کمک کرده اند. اما برخی از جنبه های این برنامه به افرادی آسیب رسانده است که به آنها گفته شده بود که رعایت دقیق قوانین تنها راه بهبودی است . یکی از آموزههای مشکلساز این است که بهبودی مستلزم آن است که افراد معتاد رفتار نادرست خود را دلیل مشکلات خود بدانند – به جای تشویق آنها به درک اینکه چرا ممکن است بهویژه به دنبال آرامش در مواد باشند.
افزایش آگاهی از نحوه درهم تنیده شدن اعتیاد و تروما، نسل جدیدی از استراتژی های درمانی را به وجود آورده است.
در دهههای اخیر، مجموعهای از تحقیقات ثابت کردهاند که تجربیات نامطلوب دوران کودکی در ایجاد اعتیاد به مواد حیاتی است. یک بررسی در سال 2021 نشان داد که بیش از 40 درصد از افراد مبتلا به اعتیاد به مواد افیونی نوعی سوء استفاده یا غفلت در دوران کودکی را گزارش کردهاند و 41 درصد از زنان در دوران کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند که بسیار بیشتر از میزان برای جمعیت عمومی است. یک مطالعه متفاوت نشان داد که در بین افراد مبتلا به هر نوع اعتیاد، حداقل 85 درصد حداقل یک تجربه نامطلوب دوران کودکی داشته اند که هر تجربه اضافی خطر را افزایش می دهد. این ارتباط در میان افرادی که مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) هستند، مشخص است که با فلاش بک ها و سایر اختلالات روانی که می توانند در پاسخ به یک رویداد تکان دهنده یا وحشتناک ایجاد شوند، مشخص می شود. در میان افرادی که برای هر نوع اعتیادی تحت درمان قرار میگیرند، یک سوم مبتلا به PTSD فعال هستند – و در میان افراد مبتلا به PTSD، 58 درصد با مصرف مواد مشکل داشتند.
این آگاهی از چگونگی پیوند نزدیک اعتیاد و تروما، نسل جدیدی از استراتژی های درمانی را به وجود آورده است که به طور همزمان به هر دو موضوع می پردازند. تا کنون آنها بیشتر برای افراد مبتلا به PTSD و اعتیاد آزمایش شده اند - و این ایده را تقویت می کنند که تروما باعث مصرف مواد می شود. ترزا لوپز کاسترو، دانشیار روانشناسی در کالج شهر نیویورک میگوید: «آنچه میبینیم قابل توجه است. هنگامی که علائم PTSD کاهش می یابد، مشکلات ناشی از مصرف مواد کاهش می یابد، اما برعکس آن اغلب اتفاق نمی افتد. بررسی اعتیاد خود من در چهار دهه گذشته مرا متقاعد کرده است که مراقبتهای آگاهانه از تروما نسبت به روشهای سنتی که اغلب به دنبال از بین بردن استقلال بیمار هستند و در نتیجه خطر ایجاد زخمهای موجود یا ایجاد ضربههای تازه را به دنبال دارد، برتری دارد.
تیرنجی که فرد را مستعد اعتیاد می کند، لازم نیست آشکار باشد. همانطور که در مورد من، ممکن است به ظاهر پیش پا افتاده باشد که توسط والدین افسرده بزرگ شده یا در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار گرفتن. سایر شرایطی که آسیب پذیری را افزایش می دهد شامل داشتن والدین معتاد یا بیمار روانی است. شاهد خشونت؛ از دست دادن والدین؛ یا تجربه یک بیماری، تصادف، درگیری یا فاجعه تهدید کننده زندگی. مطالعه ای بر روی کل جمعیت سوئد نشان داد که تجربه تنها یکی از این تجربیات بالقوه آسیب زا ممکن است خطر ابتلا به اختلالات مصرف مواد را دو برابر کند.
تصویربرداری از مغز و سایر تکنیکها مسیرهای عصبی را که تروما را با اعتیاد در هم میپیچد، از بین بردهاند . هر دوی این تجربهها سیستمهای پاداش مغز را تغییر میدهند، که افراد را به جستجوی ضروریات تکاملی مانند غذا، آب، رابطه جنسی و مهمتر از همه، ایمنی ترغیب میکند. با این حال، سیگنالهای مغزی پیچیده هستند و بسیاری از «سیستمهای» به ظاهر مجزا مدار مشابهی دارند. سیستمهایی که پاداش یا تنبیه را پیشبینی میکنند، عمیقاً با تعدیل استرس در هم تنیده شدهاند: بسیاری از همان انتقالدهندههای عصبی و مناطق مغزی که در ایجاد انگیزه برای جستجوی لذت و سیری نقش دارند، به حفظ امنیت ما نیز کمک میکنند.
برای مثال، دوپامین ما را به جستجوی منابع لذت مرتبط با بقا و تولید مثل و همچنین اجتناب از تهدیدات سوق می دهد. انتقال دهنده عصبی بر روی مخطط و قشر جلوی مغز، که هر دو در قسمت جلویی مغز قرار دارند، عمل می کند و به ما کمک می کند تا پیش بینی کنیم که آیا یک تجربه پاداش دهنده یا ناراحت کننده خواهد بود. این کار را با ایجاد احساس "خواستن" انجام می دهد - یا برای لذت بردن بیشتر یا برای فرار از درد. و در طول تجربیات ترسناک یا استرس زا ، درون زا یا خود تولید شده، مواد افیونی معروف به اندورفین و انکفالین در مغز ترشح می شوند. اینها توسط هورمون های غدد فوق کلیوی و هیپوفیز به عنوان بخشی از سیستم کلاسیک پاسخ به استرس برای کاهش درد و تسهیل گریز هدایت می شوند. این مواد افیونی همچنین باعث ایجاد احساس خوب در غذا، رابطه جنسی و معاشرت می شود و باعث احساس «دوست داشتن» چیزی یا شخصی و احساس سیری و راحتی می شود.
بزرگ شدن در یک محیط تهدیدآمیز و استرس زا می تواند این مدار را تضعیف کند. مطالعات بر روی انسان و حیوان نشان می دهد که ناملایمات در دوران کودکی تنظیم هورمون های استرس مانند کورتیزول را تغییر می دهد. این هورمونها که در طول استرس طولانی مدت یا حاد ترشح میشوند، نواحی مغز مانند آمیگدال را تغییر میدهند که با احساسات قوی، بهویژه ترس و ناراحتی فعال میشود. استرس در اوایل زندگی همچنین هسته اکومبنس را تغییر میدهد، بخشی از جسم مخطط که کلید اعتیاد است: این باعث میشود ما بیشتر از چیزهایی که حس خوبی دارد بخواهیم. نواحی حافظه مانند هیپوکامپ نیز به شدت تحت تأثیر قرار می گیرند و برخی از خاطرات را بسیار قوی و برخی دیگر را بسیار ضعیف می کند. لوپز-کاسترو می گوید: «سیستم پاداش و سیستم استرس ما با تلاش برای رفع نیازهای کاهش تهدید هماهنگ می شود.
تحقیقات نشان میدهد افرادی که آسیبهای دوران کودکی را تجربه کردهاند، نسبت به نشانههای یک تهدید بالقوه آگاهتر و حساستر هستند. برای مثال، شخصی که پدرش همیشه خشمگین بود، ممکن است حتی حالتهای خنثی صورتش را عصبانی تفسیر کند . علاوه بر این، زمانی که فردی در معرض تهدید است، اغلب واکنشهای سریع ضروری است. اما تکرار آنها مناطق عاطفی مغز را تقویت می کند و تأثیر قشر جلوی پیشانی را کاهش می دهد، که باعث می شود اقدامات تکانشی ترمز شود. بنابراین زندگی با ترس و اضطراب می تواند کنترل تکانه ها را مختل کند - و باعث می شود برخی از کودکان احتمال بیشتری داشته باشند که هم تهدید را در جایی که نیست ببینند و هم به سرعت به آن واکنش نشان دهند ، بدون در نظر گرفتن عواقب. چنین پاسخگویی می تواند در محیط های تهدیدآمیز نجات دهنده باشد. اما زمانی که واکنش های تکانشی با توانایی کودک در یادگیری اینکه موقعیتی در واقع امن است تداخل می کند و در نتیجه منجر به رفتارهایی می شود که دیگران آن را پرخاشگرانه می دانند، می تواند مضر باشد.
حتی پس از پایان تروما، این تغییرات مغزی باقی می مانند. لوپز-کاسترو میگوید: «توانایی ما برای تغییر به تفکر، «اوه، همه چیز در حال حاضر امن است» بسیار به خطر افتاده است. این اختلال میتواند منجر به این شود که یک فرد به تسکین فوری-مثلاً با مصرف مواد مخدر- بر برنامهریزی آیندهای که نامشخص یا بعید به نظر میرسد بهتر از حال باشد، اولویت دهد.
بدن علمی; منبع: «اثرات بدرفتاری در دوران کودکی بر ساختار، عملکرد و اتصال مغز»، توسط مارتین اچ. تیچر و همکاران، در Nature Reviews Neuroscience ، جلد. 17; سپتامبر 2016 ( مرجع )
یکی دیگر از پیامدهای احتمالی ناملایمات در اوایل زندگی، آنهدونیا ، ناتوانی در تجربه لذت است که به نوبه خود می تواند انگیزه را سرکوب کند. تجربه خودم از آن یک احساس ترس و کسلکننده خلق بود که نمیتوانستم آن را به زبان بیاورم، اما باعث میشد مدام در پوست خودم احساس ناراحتی کنم. این علامت یکی از ویژگیهای رایج افسردگی است و جای تعجب نیست که افراد را در برابر استفاده نادرست از موادی آسیبپذیر میکند که نوید تسکین را میدهد.
لوپز-کاسترو توضیح میدهد: «وقتی تروما در اوایل زندگی اتفاق میافتد، واقعاً به نوعی ما را بیثبات میکند – اما ما خودمان را سازگار میکنیم. سازگاریهای مربوطه در سیستمهای پاداش و استرس میتواند به افراد کمک کند تا زنده بمانند، اما همچنین میتوانند بر تنظیم احساسات تأثیر بگذارند. به طور کلی، استرس شدید اولیه میتواند یک حس کلی ترس و بیلذتی ایجاد کند – بنابراین اگر بچههای آسیب دیده در معرض داروهایی قرار بگیرند که دوپامین را تقویت میکنند یا سیستمهای اپیوئیدی مغز را فعال میکنند، به شدت مستعد معتاد شدن هستند زیرا این داروها هیجان و آرامش را برای آنها به ارمغان میآورد. در غیر این صورت کمبود
در عین حال، ژنتیک با تعیین پیشفرضها بر خطر اعتیاد تأثیر میگذارد. به عنوان مثال، برخی از نوزادان راحتتر مضطرب میشوند، در حالی که برخی دیگر مزاج آرام دارند. این تغییرات منعکس کننده پاسخگویی و انعطاف پذیری سیستم های استرس و پاداش است. تقریباً نیمی از خطر ابتلا به اختلالات مصرف مواد به طور ژنتیکی تعیین می شود، اما نحوه بروز این استعداد بسیار متفاوت است. برخی از ژنها افراد را از طریق ویژگیهای شخصیتی مانند تمایل به هیجانجویی یا مشکلات در کنترل تکانه، در معرض خطر قرار میدهند . دیگران با ایجاد مشکل در تمرکز ، خلق و خوی ضعیف یا اضطراب کار می کنند . با این حال، برخی دیگر، مانند ژنهای مرتبط با متابولیسم الکل، خطرات مرتبط با مواد خاص را تغییر میدهند.
استرس تروماتیک اغلب چیزی است که این ویژگی ها و تمایلات را به آسیب شناسی یا ناتوانی هدایت می کند. اعتیاد اغلب از تلاش برای خوددرمانی علائم ناشی می شود - به همین دلیل است که درمان ترومای زمینه ای می تواند برای درمان ضروری باشد.
مایکل، کهنه سربازی در 30 سالگی که با PTSD و اعتیاد دست و پنجه نرم کرده است، به خوبی درک می کند که آنها چگونه با هم ارتباط دارند. (اسامی برای حفظ حریم خصوصی تغییر کرده است.) خوشبختانه، او توانست به عنوان بخشی از مطالعه ای که توسط Sudie Back، استاد و مدیر علوم اعتیاد در دانشگاه پزشکی کارولینای جنوبی رهبری می شد، هر دو را به طور همزمان تحت درمان قرار دهد.
این درمان شامل روان درمانی به نام COPE بود که مخفف عبارت «درمان همزمان PTSD و اختلالات مصرف مواد با استفاده از قرار گرفتن در معرض طولانی مدت» است. COPE به خودی خود در آزمایشات بالینی متعدد ایمن و مؤثر است. مطالعه ای که مایکل در آن ثبت نام کرد، آزمایش کرد که آیا افزودن هورمون پیوند اجتماعی اکسی توسین می تواند نتایج را بهبود بخشد یا خیر. چنین درمان های ترکیبی برای اختلالات همزمان، نگاهی اجمالی به مراقبت بهتر در آینده ارائه می دهد.
مایکل در یک مزرعه زندان بزرگ شد، جایی که پدرش در اصلاحات کار می کرد. او از همان اوان کودکی مورد آزار یکی از بستگان بزرگترش قرار گرفت و او را مورد ضرب و شتم قرار داد و دائماً او را به تجاوز جنسی تهدید کرد. او درست بعد از دبیرستان به نیروی هوایی پیوست و در افغانستان برای انجام وظایف مخاطره آمیز داوطلب شد. او میگوید: «18 ساله بودم و میخواستم داستانهایی تعریف کنم. با این حال، اولین باری که واحد او مورد حمله قرار گرفت، او در چند دقیقه اول خوابید، که باعث شد شروع به مصرف داروهای محرک کند: او هرگز نمی خواست دوباره غافلگیر شود.
مبارزه و مشاهده این همه رنج و مرگ باعث PTSD شد. (به نظر می رسد سوء استفاده در دوران کودکی خطر ابتلا به PTSD را در مراحل بعدی زندگی در پاسخ به استرس های حاد افزایش می دهد.) در آن زمان، مایکل می گوید، همه چیز «سوررئال» به نظر می رسید و او واقعاً چیزی را از نظر احساسی پردازش نمی کرد. او همچنین مشروب مینوشید و مقادیر زیادی «سرعت» مصرف میکرد - محرکهایی مانند آمفتامینها که بیداری را تقویت میکنند و در دوزهای زیاد میتوانند باعث پارانویا شوند. او میگوید: «افراد در سلسله فرماندهی من متوجه شدند که من با عصبانیت مشکلات زیادی داشتم. مایکل با تشخیص مشکل خود با مواد محرک، در سال 2007 مصرف آنها را ترک کرد و شروع به مشاوره برای مقابله با عصبانیت شدید خود کرد که یکی از علائم رایج PTSD است. او پس از شش سال خدمت به خانه بازگشت، در سازگاری با او مشکل داشت و به شدت مشروب مینوشید. او در سال 2023 در دادگاه ثبت نام کرد.
COPE شامل 12 جلسه 90 دقیقه ای هفتگی است که توسط یک درمانگر آموزش دیده رهبری می شود. از آنجایی که میل به مواد مخدر اغلب توسط استرس ایجاد می شود، COPE تنظیم هیجانی بهتری را آموزش می دهد و در نتیجه به PTSD و اعتیاد به طور همزمان رسیدگی می کند. از شرکت کنندگان در این برنامه خواسته می شود تا تجربیات آسیب زا خود را به طور مکرر در مکانی امن بازگو کنند، که به آنها کمک می کند تا خاطرات استرس زا را مدیریت کنند و از محیط ها و تجربیاتی که می توانند آنها را تحریک کنند اجتناب کنند. آنها همچنین به تدریج در معرض موقعیت های چالش برانگیز فزاینده ای قرار می گیرند که معمولاً با سرعتی که کنترل می کنند از آنها اجتناب می کنند.
تغییرات مغزی ناشی از ناملایمات میتواند منجر به این شود که یک فرد تسکین فوری را به برنامهریزی برای آیندهای مبهم ترجیح دهد.
لوپز-کاسترو می گوید: «در قلب تروما – و مسائل مربوط به تروما – اجتناب است. مواجهه درمانی با جایگزینی اجتناب با رویکرد، مغز را برای تشخیص ایمنی دوباره آموزش می دهد. با گذشت زمان، این استراتژی هم توانایی تحمل استرس و هم ظرفیت آرام ماندن را در موقعیتهایی که ترس، غم یا خشم مرتبط با آسیبهای گذشته را برمیانگیزد افزایش میدهد، که برای بهبودی از PTSD و اعتیاد ضروری است. از آنجایی که الکل و سایر مواد مخدر اغلب در طول احساسات شدید میل میشوند و برای مقابله با آن استفاده میشوند، COPE راههای جایگزینی برای مدیریت پریشانی مانند تکنیکهای تنفس و کمک گرفتن از دیگران را نیز آموزش میدهد.
علاوه بر این، از آنجایی که تروما با احساس درماندگی در مواجهه با نابودی احتمالی مشخص می شود، بهبودی از آن مستلزم به حداکثر رساندن احساس کنترل، امنیت و خودمختاری بیمار است. برای رسیدن به این هدف، درمان باید بسیار ساختارمند و قابل پیش بینی باشد تا بیمار بداند چه چیزی را انتظار دارد و در صورت طاقت فرسا شدن می تواند عقب نشینی کند. بک میگوید: «ما با آنها در مورد منطق صحبت میکنیم که بسیار مهم است.
متأسفانه بسیاری از برنامه های ترک اعتیاد، سؤالات مربوط به فرآیند را به عنوان مقاومت در برابر بهبودی می دانند. به تازه واردان برنامههای 12 مرحلهای اغلب گفته میشود که «ساکت کن و گوش کن» زیرا «بهترین فکر شما را به اینجا رساند». این رویکرد نادیدهانگیز میتواند بیاعتمادی ایجاد کند، بهویژه اگر بیماران درک کنند که مشاوران در هنگام فشار دادن به آنها برای مقابله با ترسهایشان به جای کمککننده، تنبیهکننده هستند. در مقابل، درمانگران موثر تروما و اعتیاد دقیقاً توضیح میدهند که چرا از بیماران میخواهند با موقعیتهای دردناکی که بیشتر به دنبال فرار از آنها هستند، روبرو شوند – و چگونه این کار وقتی به آرامی و با تشدید شدت اندازهگیریشده و قابل کنترل انجام شود، قدرت این خاطرات را کاهش میدهد. .
خاطرات آسیبزا اغلب بهطور متفاوتی در مغز ذخیره میشوند، که ممکن است دلیل این باشد که چرا افراد مبتلا به PTSD آنها را بهعنوان «فلاشبک» تجربه میکنند و احساس میکنند که در اینجا و اکنون دوباره ترس را تجربه میکنند. فرآیند درمانی در COPE میتواند یادآوری بیمار از آسیبهای گذشته را از تجربه مجدد کامل آنها به گفتن داستانی ساده از آنچه اتفاق افتاده تبدیل کند - و ممکن است به مغز کمک کند تا این خاطرات را به طور معمولتر پردازش کند. همانطور که بک اشاره کرده است، برنامه COPE علائم PTSD را کاهش می دهد و به نوبه خود میل و مصرف مواد مخدر را کاهش می دهد. صرفاً قطع داروها به مشکلات اساسی کمک نمی کند و در واقع می تواند علائم را تشدید کند.
یکی دیگر از مشترکات برجسته بین اعتیاد و PTSD این است که حفظ ارتباطات اجتماعی قوی معمولاً برای بهبودی پایدار ضروری است زیرا روابط سالم از نظر فیزیولوژیکی برای رهایی از استرس ضروری است. این پویایی از دوران نوزادی شروع میشود : نوزادان به معنای واقعی کلمه نمیتوانند سیستم استرس خود را بدون استفاده از تماس مراقبین، تعدیل کنند که باعث ترشح مواد افیونی درونزا و اکسی توسین میشود و احساس راحتی و ایمنی ایجاد میکند. در رشد طبیعی، اکسی توسین ممکن است این کاهش استرس را در حضور عزیزان به فعال شدن سیستم اپیوئیدی مرتبط کند. هر دو ماده زمانی ترشح میشوند که والدین فرزندان خود را آرام میکنند و ارتباطی بین والدین و راحتی ایجاد میکنند. بعداً، وقتی مادر «بو بو را میبوسد تا بهتر شود»، این حرکت باعث تحریک اندورفین میشود تا درد را تسکین دهد و اشکها را متوقف کند.
در تحقیقات قبلی، بک و همکارانش دریافتند که پیوند درمانی بین بیمار و درمانگر عامل اصلی بهبودی است - بنابراین آنها فکر کردند افزودن اکسی توسین ممکن است این ارتباط را بهبود بخشد. یک مطالعه توسط گروهی از افرادی که PTSD بدون اعتیاد داشتند نشان داد که اکسی توسین تغییرات مثبت را تسریع میکند. مطالعه جدید، که شامل افرادی بود که دچار PTSD با اعتیاد بودند، تکمیل نشده یا کور نشده است، بنابراین مایکل نمی داند که آیا این هورمون را دریافت کرده است یا دارونما. اما او می داند که بهتر شده است.
مایکل با توضیح اینکه چه چیزی بیشتر به او کمک کرد، میگوید: «فکر میکنم واقعاً فقط میتوانستم برخی از چیزهایی را که کنار گذاشته بودم و سپس به روشی که کل فرآیند پیش رفت، کنار بگذارم. او تاکید میکند که رابطهاش با درمانگرش بسیار مهم بود و او را «بسیار با شخصیت» و «بسیار فهمیده» خواند. تکرار و امنیت عاطفی به او کمک کرد تا تجربیاتش را درک کند و آنها را محکمتر پشت سر بگذارد. او اکنون قادر است بدون بازگشت به نوشیدن الکل اجباری قبلی خود به میزان متوسط از الکل استفاده کند.
الفرویکرد امیدوارکننده دیگری که می تواند با درمان اعتیاد ترکیب شود، به عنوان درمان پردازش شناختی (CPT) شناخته می شود. این درمان به جای افشای و رام کردن خود خاطرات آسیب زا، بر به حداقل رساندن افکار تحریف شده و خودپنداره بیماران متمرکز است. این می تواند به ویژه برای افرادی مفید باشد که ترس از خاطرات آسیب زای خود آنها را از مرور مجدد تجربیات باز می دارد - بزرگترین مانع برای موفقیت COPE و سایر درمان های مواجهه.
ساندرا از 15 سالگی با دوستانش شروع به نوشیدن کرد. او می گوید: «به یاد دارم که از سنین پایین احساس اضطراب می کردم. "این فقط این احساس را برای من کاهش داد." در طی چند سال بعد او به الکل و بعداً کتامین وابسته شد که شروع به استفاده از آن در ریو کرد.
ساندرا در اوایل دهه 20 خود به تازگی درمان اختلال مصرف مواد خود را در برنامه ای در شهر نیویورک به نام مرکز انگیزه و تغییر آغاز کرده بود که توسط دوست پسری که قصد جدایی از او را داشت گروگان گرفت و مورد حمله جنسی قرار گرفت. او پس از اینکه مربی مرتبط با آن سازمان به او کمک کرد تا او را دستگیر کند و دستور منع را بگیرد، CPT دریافت کرد.
ساندرا میگوید که این درمان «باورهای نادرست یا ایدههای اصلی که شما در مورد جهان و سایر افراد به دلیل آسیب دیدگی داشتهاید» را هدف قرار داده است. او چندین مثال میزند: «یکی از موارد اصلی این بود که من هرگز دوست دختر خوبی نخواهم بود یا مثلاً دوست دختر. من هرگز خوشبختی را نمی یابم یا دیگر هرگز احساس امنیت نخواهم کرد.»
سابقش بارها به او گفته بود که او تنها کسی است که او را می خواهد. CPT به بیماران کمک میکند تا این ایدهها را آزمایش کنند و تعمیمهای بیش از حد و تفکر فاجعهباری را که نشان میدهند رد کنند. هنگامی که این افکار هذلولی در ایمنی درمان بیان میشوند، قدرت آنها کاهش مییابد و راههای سالمتر دیدن میتواند جایگزین آنها شود. ساندرا در ابتدا سعی کرد مصرف الکل و سایر مواد مخدر را تعدیل کند اما در نهایت تصمیم به پرهیز کرد.
تروما در میان افراد معتاد به قدری شایع است که باید تمام برنامه های درمانی برای رفع آن آماده شود.
او اکنون بیش از یک سال است که هوشیار است، اما با برنامههای 12 مرحلهای که در زمانهای مختلف امتحان کرده بود و اکنون به صورت انتخابی از آن استفاده میکند، رابطه مختلطی دارد. او مجبور شد یکی از حامیان مالی یا مربی AA را کنار بگذارد، که سعی کرد او را درگیر نسخه مضر مرحله چهارم کند، که در آن مردم "موجودی اخلاقی" را برای بررسی عیوب شخصیتی که برنامه به عنوان اعتیاد اساسی میداند، تهیه میکنند. نسخه مکتوب این مرحله از شرکت کنندگان می خواهد که بر پذیرش نقش در رویدادهای مهم زندگی خود تمرکز کنند تا بتوانند مسئولیت اعمال خود را بر عهده بگیرند. در طول این تلاش، حامی ساندرا از او خواست تا به دنبال نقش خود در مورد حمله قرار گرفتن باشد. او می گوید: «من فقط موافق نبودم ،» و او اسپانسر را اخراج کرد. برای قربانیان تروما، این باور که مورد تجاوز جنسی یا آزار قرار گرفتن به نوعی تقصیر آنها بوده است، عمیقاً آسیب زا است - و یکی از باورهایی است که هدف COPE و CPT تغییر است، نه تقویت. این روزها ساندرا برای حمایت اجتماعی در برخی جلسات AA شرکت می کند، اما با کسانی که ایده های مشکل ساز در مورد مراحل را مطرح می کنند، درگیر نمی شود.
تجربه خود من از مرحله چهارم بسیار مثبتتر بود، عمدتاً به این دلیل که فردی که با او کار کردم تشخیص داد که مانند بسیاری از زنان دیگر که با اعتیاد دست و پنجه نرم میکنند، مشکل بزرگتری با نفرت و سرزنش خودم نسبت به تلاش برای اجتناب از مسئولیتپذیری داشتم.
ارائه دهندگان درمان در سال های اخیر سعی کرده اند از این رویکرد "عشق سخت" دور شوند. اما حذف آن دشوار است زیرا بسیاری از 12 پلهای که بهعنوان مشاور استخدام میشوند بر این باورند که آنچه برای آنها مفید است باید برای همه کارساز باشد. بدتر از آن، بسیاری از امکانات، که اغلب به آنها "جوامع درمانی" می گویند، از فرقه منقرض شده ای به نام Synanon الگوبرداری شده اند که به نظر می رسد اولین درمان واقعی برای اعتیاد به هروئین را پیدا کرده است. رهبری سینانون معتقد بود که انجام داوطلبانه مراحل بسیار نرم است و این روش را به روشی اجباری تبدیل کرد و از رویارویی، تحقیر و حملات احساسی به عنوان راههایی برای تحمیل تغییر استفاده کرد. (AA - یک گروه داوطلبانه و خودگردان - هیچ موضع رسمی در مورد سیاست ها و اقدامات درمانی نمی گیرد، بنابراین نمی تواند به سوء استفاده از برنامه خود رسیدگی کند.)
نزینگا هریسون یکی از بنیانگذاران و مدیر ارشد پزشکی Eleanor Health است که خدمات بهداشت روانی و اعتیاد آنلاین و سرپایی مبتنی بر شواهد را به حدود 30000 نفر در هفت ایالت ایالات متحده ارائه می دهد. او می گوید که اکثریت قریب به اتفاق این بیماران تجربه منفی قبلی با درمان داشته اند. آنها در اوایل زندگیشان ضربههای روحی را تجربه کردند و سپس وارد درمان میشوند و خود درمان آسیبزا است، رها شدن را تقویت میکند و ارزش آنها را بیارزش میکند.»
لوپز-کاسترو میافزاید که «شرمانگیزی که بخشی از تجربه آنها از آسیبدیدگی بوده است، سپس در محیطهای [درمان] که به آنها گفته میشود، «تو ضعیف، بیارزش هستی» برانگیخته میشود.» او با مردم مصاحبه کرده است. مبتلا به PTSD که به کوکائین و هروئین معتاد بودند و از برنامه ای که برای کاهش خطرات سلامتی مرتبط با استفاده از سرنگ، سوزن های تمیز دریافت می کردند. بسیاری، بهویژه افراد مسنتر، گزارش دادند که تجربه قبلیشان از درمان، فریاد زدن یا وادار شدن به شستشوی زمین با مسواک و استفاده از کلاهک بود. او میگوید: «این برای آنها واقعاً وحشیانه بوده است، و این تجربیات شکلدهنده آنها از درمان بود.»
لوپز-کاسترو کار روی مطالعهای را آغاز میکند که به بررسی این موضوع میپردازد که آیا ارائه مراقبتهای همدلانه و آگاهانه به افرادی که مواد مخدر تزریق میکنند میتواند به شرکتکنندگان در کاهش آسیبهای مرتبط با مصرف مواد کمک کند یا خیر. این تلاش مبتنی بر بینش درمانگران کاهش آسیب است که دریافتهاند برخی از افراد آسیب دیده حتی نمیتوانند الگوهای مصرف مواد خود را تغییر دهند بدون اینکه ابتدا روشهای جایگزین برای مدیریت علائم تروما را یاد بگیرند.
پTSD و اعتیاد را نیز می توان از طریق رویکردهایی که باعث افزایش انعطاف پذیری عصبی می شود، که توانایی مغز برای تغییر و انطباق در پاسخ به تجربه است، مقابله کرد. نوروپلاستیسیته در طول عمر متفاوت است. اوایل دوران کودکی و نوجوانی به عنوان دورههای حساس یا بحرانی شناخته میشوند که در آن مغز بیشترین توانایی را برای یادگیری سریع و تغییر مسیر خود به دو صورت مثبت و منفی دارد. اگر تجارب نامطلوب در این زمانها اتفاق بیفتد، میتوانند الگوهای رفتاری ناکارآمد را تغییر دهند و تغییر آنها را دشوار کنند.
بنابراین، درمانهایی که انعطافپذیری را تغییر میدهند، احتمالاً مفید خواهند بود، تا زمانی که در شرایطی استفاده شوند که افراد بتوانند با خیال راحت استراتژیهای سالمتری برای سازماندهی طرز فکر و عمل خود بیاموزند. همه چیزهایی که در حال حاضر دارای اثرات ضد افسردگی هستند - از داروهایی مانند فلوکستین (پروزاک) گرفته تا ورزش - همچنین انعطاف پذیری را افزایش می دهد و ممکن است درمان های دیگر برای PTSD و اعتیاد را تقویت کند.
جالب اینجاست که اخیراً مشخص شده است که داروهای روانگردان مانند LSD و قارچ های سیلوسایبین به سرعت انعطاف پذیری را افزایش می دهند و ممکن است با بازیابی انعطاف پذیری مرتبط با دوره های بحرانی عمل کنند . اکنون محققان در حال مطالعه این مواد برای درمان PTSD و اعتیادهای مختلف هستند و آزمایشهای بالینی اولیه با MDMA که در محاورهای به عنوان «اکستازی» یا «مولی» شناخته میشود، نتایج امیدوارکنندهای را نشان میدهد. MDMA نه تنها نوروپلاستیسیته را افزایش می دهد، بلکه باعث آزاد شدن اکسی توسین می شود، که ممکن است دلیل این باشد که چرا مردم اغلب تجربه خود را در مورد دارو به عنوان احساس ارتباط، همدلی و محبت توصیف می کنند. این ویژگی اجتماعی ممکن است آن را به ویژه برای افراد مبتلا به PTSD و اعتیاد مفید کند.
یک کارآزمایی بالینی بر روی افراد مبتلا به PTSD متوسط تا شدید، که در سال 2023 در Nature Medicine منتشر شد ، نشان داد که 46 درصد از شرکت کنندگان با درمان به همراه MDMA علائم بهبودی کامل داشتند، در مقایسه با 21 درصد در گروهی که همان درمان را به همراه دارونما دریافت کردند. اکنون محققان استرالیایی در حال مطالعه ترکیب COPE و MDMA برای افراد مبتلا به PTSD و اختلال مصرف الکل هستند. مطالعات دیگری درباره داروهای روانگردان مختلف برای درمان اعتیاد و PTSD، به طور جداگانه یا همزمان، نیز در حال انجام است. سازمان غذا و داروی ایالات متحده MDMA، LSD و psilocybin را بهعنوان داروهای بالقوه «دستیابی به موفقیت» معرفی کرده است که آنها را در مسیر سریعتری برای تأیید قرار میدهد. با این حال، در اوایل آگوست، FDA درمان با کمک MDMA را برای PTSD رد کرد و از آن خواست برای ارزیابی بیشتر مزایا و ایمنی، فاز 3 آزمایش دیگری انجام شود.
هر دو اعتیاد و PTSD شرایط پیچیده ای هستند و بعید است که هر رویکرد واحدی برای همه کارساز باشد. اما اکنون گزینه های بیشتری نسبت به همیشه وجود دارد که باید شانس بیشتری برای بهبودی به همراه داشته باشد. رویکردهای مبتنی بر شواهد مانند COPE و CPT باید به طور گستردهتری در دسترس قرار گیرند، و افراد معتاد باید برای انتخاب روشهای درمانی که به بهترین وجه با نیازهایشان هماهنگی دارد، توانمند شوند. از آنجایی که تجربه آسیب زا در میان افراد مبتلا به اعتیاد بسیار رایج است، همه برنامه های درمانی باید برای رفع آن آماده شوند – و اطمینان حاصل شود که درمان حداقل هیچ آسیبی ندارد.
من خوش شانس هستم که زمانی که ناامید و آسیب پذیر بودم از آسیب زاترین انواع درمان اجتناب کردم. اگرچه هنوز در معرض برخی از اعمال مشکوک بودم، مانند اینکه در یک محیط اقتدارگرا با من رفتار میشد، اما در نهایت توانستم، همانطور که یکی از شعارهای بسیار مفید AA میگوید، «آنچه را دوست دارم بردارم و بقیه را رها کنم». تروما و دلسوزانه تر کردن درمان اعتیاد نه تنها کار درستی است، بلکه ساده ترین راه برای بهبود سریع نتایج و ترغیب مردم به استقبال از مراقبت های بسیار مورد نیاز است.
مایا سزالاویتز نویسنده اخیراً با عنوان Undoing Drugs: How Harm Reduction Is Changing the Future of Drugs and Addiction (کتاب هاچت، 2021) است . او یکی از نویسندگان نظریات برای نیویورک تایمز و نویسنده یا یکی از نویسندگان هفت کتاب دیگر است
https://www.scientificamerican.com/article/new-treatments-address-addiction-alongside-trauma